خداحافظ سالار
روایت داستانی برگرفته از خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
ناشر: 27 بعثت
نویسنده: حمید حسام
ارائه دهنده: محتوای صوتی قناری ایرانیان
گوینده: صفا آقاجانی
صفحات کتاب : 448
کنگره : PIR8022 /س23خ4 1396
دیویی : 8فا3/62
کتابشناسی ملی : 4418272
شابک : 978-600-7472-46-0
سال نشر : 1396
توجه: این کتاب فقط در نرم افزار کتابخوان سوره مهر (نسخه اندروید) قابل استفاده است.
دانلود اپلیکیشن کتابخوان سوره مهر

معرفی کتاب خداحافظ سالار
خداحافظ سالار
خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، قافله سالار مدافعان حرم است، که به زندگی و فراز و نشیب های این شیرزن بزرگ پرداخته که از کودکی آغاز و نهایتا به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می شود.
شروع کتاب از سال 90 و بحران سوریه و دمشق که در آستانه سقوط قرار داشت آغاز می شود و با بازگشت و تداعی خاطرات دوران کودکی همسر شهید در دهه 40 ادامه می یابد.
کتاب خداحافظ سالار حاصل 44 ساعت مصاحبه با همسر شهید است که نوع روایت داستانی هیچ دخل تصرفی را در آن وارد ننموده است.
سردار شهید حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان بود و از سال ۱۳۵۹ در دفاع مقدس شرکت داشت. وی همچنین از فرماندهان منطقه عملیاتی «بازی دراز» در جبههٔ کرمانشاه بود و مدتی فرمانده لشکر انصار الحسین(ع) همدان شد.
شهید همدانی همچنین جانشین قرارگاه امام حسین(ع) و مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران و فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بوده است. دست آخر نیز در حین انجام ماموریت مستشاری در سوریه به شهادت، آرزوی دیرینه اش رسید.
بخشی از کتاب صوتی خداحافظ سالار
زینب که به دنیا آمد, حسین سر از پا نمی شناخت, می گفت: « درسته که پروانه ای, اما من باید یه دور دور تو بچرخم»و به دور من می چرخید اما این شادی و شور بیست روز بیشتر دوام نداشت. زینب مریضی زردی گرفت و جلو چشممان جان داد.
آن روز دنیا برای من و حسین به قدری تیره و تار شد که در کنار گل پرپر شده مان, سر به روی شانه های هم گذاشتیم و مثل ابر بهار گریستیم. حسین زینب را برداشت و گریان به گورستان شهر( باغ بهشت) برد, شست و دفن کرد.
وقتی آمد از شدت گریه چشمانش سرخ و از انبوه غصه, صدایش گرفته بود. زینب مرد و خانه غم خانه شد. یاد زینب حتی برای یک ساعت از خاطرم نمی رفت.عکس یک نوزاد دختر را روی کمدم زده بودم و نگاهش می کردم. خواب و خوراکم شده بود اشک.
حسین دلداری ام می دادکه غصه نخورم. می خواستم اما نمی توانستم. در فاصله کمتر از دو سال هم مادرم را از دست داده بودم و هم دخترم را. هر هفته سر مزارشان می رفتم گریه می کردم و سبک می شدم.
مدتی بعد حسین خبر داد که قرار است یکی از علمای بزرگ و انقلابی به نام آیت الله سید اسدالله مدنی به همدان بیاید و من و دوستانم برای آمدن او به همدان برنامه ریزی می کنیم. شور انقلابی و مبارزه با رژیم طاغوت, غم بزرگ مرگ زود هنگام زینب را از دلش برد و من هم تلاش کردم آن گونه که او می خواست صبور باشم.
بعد از فوت آخوند ملا علی معصومی همدانی, آیت الله مدنی تکیه گاه مردم همدان شد. حسین هر روز به خانه او می رفت و با اخبار تازه می آمد. می گفت:« این پیر شجاع و نترس از ما جوونا تو هر کاری جلوتره. با اومدنش علمای سر منبر دل و جرئت بیشتری بر افشای خیانت های شاه پیدا کردن.»
صوتی
18,000 تومان
حجم : 679.7 مگا بایت
مدت زمان : 742 دقیقه
موضوعات
محصولات مشابه
بیشتر
چهار فصل کوچ
14,000 تومان
نور علی
15,000 تومان
تک پسر
10,000 تومان
چشم روشنی
15,000 تومان
شهادت به نوبت
5,500 تومان
نهال های برومند
20,000 تومان
یادت باشد
20,000 تومان
یکِ یک
10,000 تومان
شراره های خورشید
21,000 تومان
در هیاهوی سکوت
17,500 تومان
راز آن ستاره
5,000 تومان